حکمیت کردن سایر معانی: داوری کردن، حکم شدن، (اختلاف را) از طریق حکمیت حل کردن، به داور مراجعه کردن، کدخدامنشی کردن، حکمیت کردن در، فیصل دادن، فتوی دادن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تیر، سهم، پیکان، یکانداز، خدنگ سایر معانی: تیر (که با کمان رها شود)، تخش، زوبین، فلش، هر چیز تیر مانند (از نظر سرعت یا شکل و غیره) [زمین شناسی] پیکان در مساحی و نقشه برداری به معنای سنجاق اس ...
پرسیدن، خواستن، سوال کردن، جویا شدن، طلب کردن، طلبیدن، دعوت کردن، پرسش کردن، خبر گرفتن، خواهش کردن، برای چیزی بی تاب شدن سایر معانی: استعلام کردن، درخواست کردن، رو انداختن، استدعا کردن، (قیم ...
جذب، جاذبه، جلب، کشش، کشندگی سایر معانی: دلبری، دلربایی، دلکشی، گرایش، مجذوب سازی، جذابیت، گیرایی، چیز جالب، چیز دلربا یا گیرا، به خودکشی، ربایش، (فیزیک) جاذبه، همگرایش (در مقابل: دفع، وازنش ...
جاذب، جالب، دلربا، خوش نما، فریبنده، مورد توجه، دلکش، کشنده سایر معانی: جذاب، گیرا، به خودکش، دلبر، شیفته ساز، رباینده، (فیزیک) جاذبه، کشش [صنعت] جذاب، دلکش، دلربا [ریاضیات] کششی، ربایش، جاذ ...
موشک، پرتابه سایر معانی: (ارتش) موشک پرتابی (که تا بخشی از مسیر هدایت و رانده می شود ولی هنگام نزدیک شدن به هدف به طور آزاد و تحت تاثیر جاذبه ی زمین فرود می آید)، موشک بالیستیک
ارام، ملایم، شیرین و مطلوب، نجیب سایر معانی: میانه رو، خوش برخورد، ملایم و آرامبخش (در مقابل دردآور یا قوی یا سوزان)، خوشایند، مطبوع، بی مزه، بی بو و خاصیت، (خوراک) بدون نمک و ادویه [مهندسی ...
ترکیب، مخلوط، امیختگی، مخلوطی، امیزه، مخلوط کردن سایر معانی: آمیختن، قاطی کردن، شیوانیدن، شیویدن، سرشتن، یکدست کردن یا شدن، آمیزه، آمیختگی، اختلاط و امتزاج، گمیزه، یکی کردن، به هم خوردن، به ...
(امریکا - با the) جای دورافتاده، سولقان، جهنم دره، کوره دهات، پشت پسله، (عامیانه) جنگل، جای پردرخت، پشت پسله that university is located in the boondocks آن دانشگاه در جای دورافتادهای واقع شد ...
خسته کننده، ملول کننده، نواره سایر معانی: سنبنده، سوراخ ساز، سفتگر، پرماهگر، مته دهان، ملالت آور، دلزن، دلزننده، کدورت انگیز، سفتن، عمل سوراخ کردن، سوراخ یا چاه حفر شده توسط مته یا هر چیز گر ...
عادی شدن، حرز را شکستن و بزور داخل شدن، در میان صحبت کسی دویدن سایر معانی: فرار کردن، گریختن (از بند یا زندان و غیره)، آزاد شدن، 1- با شکستن قفل (و غیره) وارد شدن، ورود غیرقانونی کردن 2- مخت ...
(ماشین آلات و غیره را) 1- پیاده کردن، از هم باز کردن، تکه تکه کردن 2- بس کردن، متوقف کردن، 1- ناگهان قطع شدن (مذاکرات یا توفان و غیره) 2- قطع دوستی کردن، قهر کردن با