معنی

تیر، سهم، پیکان، یکانداز، خدنگ
سایر معانی: تیر (که با کمان رها شود)، تخش، زوبین، فلش، هر چیز تیر مانند (از نظر سرعت یا شکل و غیره)
[زمین شناسی] پیکان در مساحی و نقشه برداری به معنای سنجاق است.
[نساجی] فلش - پیکان - دوک انتخاب پود ( در بافندگی بدون ماکو )
[ریاضیات] پیکان، تیر، فلش، سهم، خیز

دیکشنری

فلش
اسم
arrow, dart, arrowhead, spear, barb, flukeپیکان
bar, shot, arrow, firing, fire, timberتیر
share, contribution, portion, stock, allotment, arrowسهم
arrowیکانداز
arrow, shaft, white poplarخدنگ

ترجمه آنلاین

فلش

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.