مفتش عقاید سایر معانی: بازپرس، پرسشگر، بازرس، پژوهشگر، کسی که پرسش های خشن و فضولانه می کند، فزون پرس
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رئیس دادگاه رسیدگی در برخی کشورها
امتحان کننده، ازمونگر سایر معانی: آزمونگر، ممتحن
پی جو، کنجاو سایر معانی: کنجکاو، مشتاق پرسش و یادگیری، آموزخواه، آموزدوست، پرسان، فضول
فضول، دارای شامه تیز سایر معانی: (در کار دیگران) کنجکاو، nosey دارای شامه تیز
غاصب، ستمگر، ظالم، جبار، حاکم ستمگر یا مستبد، سلطان ظالم سایر معانی: بیدادگر، زورگو، ستمکار، مستبد، خودکامه، خویشکام