شوخی کردن، رها ساختن، مخالفت نکردن، مخالف نبودن، افراط کردن، نرنجاندن، زیادهروی کردن، دل کسی را بدست اوردن سایر معانی: لوس کردن، ننر کردن، سختگیری نکردن، به میل کسی رفتار کردن، به میل خود رف ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تن پروری کردن، زیاده روی کردن، شور (کاری را) درآوردن، گزافکاری کردن
زیاده روی، افراط سایر معانی: لوس کردن، ننر سازی، روی زیادی دادن به، با گذشت بسیار (نسبت به کسی) رفتار کردن، گذشت کردن، گزافکاری، فزونکاری، (کلیسای کاتولیک) بخشش گناهانی که برای آنها باید کفا ...
بخشنده، زیاده رو سایر معانی: لوس کننده، آسان گیر، (بیش از حد) مهربان، ملایم، نرم
زیاد ازاد گذاردن، افراط ورزیدن
افراط، زیاده روی
عاشق پیشه، علاقمند بامور جنسی، عشقی سایر معانی: حشری، شهوتی، شهوانی
پدروار، پدرانه
اسانی، ازادی، معافیت، روانی، استقلال سایر معانی: آزادی، حریت، رهایی، رهایش، آزادی از زندان، عفو، بخشودگی، آزادی از بردگی، اختیار داشتن، آزادی عمل داشتن، آزاد بودن، آسانی، سهولت، آزادگی، رادم ...
پر خوردن، از روی حرص و ولع خوردن سایر معانی: پر خوری کردن، لاح زدن، باولع خوردن
خوشایند، مهربان، دلپذیر، بخشنده، رئوف، توفیق دهنده، فیض بخش، زیر دست نواز، خیر خواه، مطبوع دارای لطف سایر معانی: رعنا، باوقار، زیبنده، مهربان و جذاب، متین، پر ناز و نعمت، پر رفاه، پر سلیقه، ...
از، طمع، حرص سایر معانی: آز، آزمندی، فزون خواهی، حریص بودن، طمع ورزیدن