وامداری، قرضداری، بدهکاری، (مجازی) سپاسمندی، منت، بدهی، دین، منت داری، مرهونیت [حقوق] بدهی، دین، مدیون بودن، بدهکار بودن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قدردانی کردن، درک کردن، تقدیر کردن، احساس کردن، بربهای چیزی افزودن، قدر چیزی را دانستن سایر معانی: سپاسگزار بودن، ارزش قایل شدن، امتنان داشتن، ارزش چیزی را دانستن و از آن لذت بردن، (با نظر م ...
عقب افتادگی (پرداخت)، رجوع شود به: arrears، پس افتادگی
ورشکسته، بی پول سایر معانی: لات و لوت، آس و پاس، فاقد پول نقد، زمان گذشته فعل: break
محجور، معسر، غیر قابل تبدیل به پول نقد سایر معانی: ورشکسته، مفلس، تنگدست، عاجز از پرداخت بدهی های خود، (ارث) ناکافی برای پرداخت بدهی ها، وابسته به ورشکستگی، مفلسانه [حسابداری] متوقف ...
متعهد و ملتزم کردن، در محظور قرار دادن، ضامن سپردن، تکلیف کردن سایر معانی: ملزم کردن، موظف کردن، متعهد کردن، ناگزیر کردن، ناچار کردن، وا داشتن، بایاندن، (زیست شناسی) اجباری، لازم، واداشته، ز ...
دارا بودن، بدهکار بودن، مدیون بودن، مرهون بودن سایر معانی: وام دار بودن، قرض داشتن، بدهی داشتن، (به کسی یا چیزی) دین داشتن، زیر بار منت بودن، سپاسمند بودن، (قدیمی) داشتن، مالک بودن [حقوق] بد ...
اسیب پذیری سایر معانی: اسیب پذیری [کامپیوتر] آسی پذیری