مجمر، آتشدان
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خشمگین کردن، عصبانی کردن سایر معانی: به خشم آوردن
چاپلوسی، خوش ایند، خود ستایی، خوشامد، خوش آمد، تملق سایر معانی: تعریف زیادی، مداهنه، لاوه، شفرا، آشمال، پلواس، موس موس
عطر، رایحه و عطر، بوی خوش، چیز معطر سایر معانی: رایحه [شیمی] 1- بوى خوش، رایحه 2- خوشبویی، گل بویی (fragrancy هم می نویسند)
خشمگین، خشمناک، متعصب، عصبانی، اتشی سایر معانی: برآشفته، شدید و پر خشونت، سهمگین، بی امان، رمبشگر، ویرانگر، دیوانه وار، سرسام آور، پرجوش و خروش، جوشان و خروشان، متلاطم
هیستریایی، تپاک، دژ آشفته، پرتپاک، پرشور و تشنج، بسیار خنده دار، روده بر کننده، دچار تپاکی
بر انگیختن، ازردن، خشمگین کردن، رنجاندن، عصبانی کردن، سوزش دادن سایر معانی: آتشی کردن، تحریک کردن، پژولیدن، آزردن، اذیت کردن، آزار دادن، (اندام یا عضله و غیره را) آماسیده کردن، دردناک کردن، ...
عصبانی کردن، دیوانه کردن، دیوانه شدن سایر معانی: دیوانه کردن یا شدن
گزنه، انواع گزنه تیغی گزنده، رنجه داشتن، بوسیله گزنه گزیده شدن، ایجاد بی صبری و عصبانیت کردن، بر انگیختن، خونکسی را بجوش اوردن سایر معانی: (مجازی) آزردن، برآشفتن، سر به سر گذاشتن، (گیاه شناس ...
عطر، بوی خوش، غالیه، عطر زدن، معطر کردن سایر معانی: عطر زدن، معطر کردن، بوی خوش
مواج سایر معانی: طغیان کننده، سخت، شدید، خشمناک، ژیان، غرنده
عطر، بو سایر معانی: بوداری، خوشبویی (redolency هم می گویند)، بو داشتن، خاطرات گذشته