جنبه، مشخصات، صفت ممیزه، منش نما، نشان ویژه، مشخصه، خاص، نهادی، نهادین، خیمی سایر معانی: منش، ویژگی، خصوصیت، خصیصه، سرشت، فروزه، (ریاضی - لگاریتم) نمودگر، مشخص (تابع)، ممیز (حلقه)، مبین [حسا ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سخت، دیرینه، شدید، مزمن، گرانرو سایر معانی: (پزشکی) مزمن، دیرین، کهنه، همیشگی، دایم، وابسته به خوی و عادت، عادی، کهنه کار، سابقه دار، وخیم، جدی، بیمار مزمن، کسی که دچار مرض دیرپای است، (انگل ...
ذاتی، مادر زادی، ارثی، موروثی، خلقی سایر معانی: فطری، خلقتی [علوم دامی] مادرزادی ؛ صفتی که قبل از تولد به وجود آمده و در موقع تولد وجود دارد. [بهداشت] مادرزادی
مشروط، مشروطه، مطابق قانون اساسی سایر معانی: وابسته به قانون اساسی، طرفدار قانون اساسی، مشروطه گرای، اصلی، اساسی، بنیادی، سرشتی، وابسته به سلامتی، سلامتی بخش (ورزش یا هر کاری که برای حفظ سلا ...
بومی، ذاتی، طبیعی، فطری سایر معانی: بومزاد، نهادی، درون زاد، مکنون [خاک شناسی] بومی
موروثى قانون ـ فقه : موروث روانشناسى : ارثى
اصلی، چسبنده، ذاتی، داخلی، طبیعی، درونی، درون زاد، لاینفک، جبلی، فطری، غریزی، مادرزاد سایر معانی: مادرزاد(ی)، غیر اکتسابی، سرشتی، اصلی و ریشه دار، نهادی [زمین شناسی] ذاتی سنگهای آذرینی که بد ...
ارثی، وابسته میرای سایر معانی: وابسته میراک [حقوق] موروثی
رگهای که با آمیزش خویشاوندی مکرر در اکثر ژنهای آن جورزاگی (homozygosity) برقرار شده باشد [زیستشناسی - ژنشناسی و زیستفنّاوری] ...
واژههای مصوب فرهنگستان