congenital
معنی
ذاتی، مادر زادی، ارثی، موروثی، خلقی
سایر معانی: فطری، خلقتی
[علوم دامی] مادرزادی ؛ صفتی که قبل از تولد به وجود آمده و در موقع تولد وجود دارد.
[بهداشت] مادرزادی
سایر معانی: فطری، خلقتی
[علوم دامی] مادرزادی ؛ صفتی که قبل از تولد به وجود آمده و در موقع تولد وجود دارد.
[بهداشت] مادرزادی
دیکشنری
مادرزادی
صفت
congenital, connateمادر زادی
hereditary, congenital, patrimonial, successive, sex-linkedارثی
inherent, intrinsic, essential, innate, natural, congenitalذاتی
inheritable, congenital, inbornموروثی
popular, congenital, naturalخلقی
ترجمه آنلاین
مادرزادی
مترادف
complete ، connate ، connatural ، constitutional ، inbred ، indigenous ، indwelling ، ingrained ، inherent ، inherited ، innate ، intrinsic ، inveterate ، latent ، native ، natural ، thorough ، unacquired ، utter