اغشتن، اشباع کردن، رسوخ کردن در، خوب نفوذ کردن، خوب رنگ گرفتن، ملهم کردن سایر معانی: (با: with) آکندن، الهام دادن، (اندیشه و غیره) القا کردن، به دل انداختن، رنگدار کردن (از رنگ اشباع کردن)، ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خو گرفته، معتاد سایر معانی: اموخته ومعتاد، تسلیم شده
رنگ امیزی سایر معانی: (ماده ی) رنگی، رنگ، رنگدانه، رنگیزه، آب و رنگ، رنگ طبیعی هرچیز، رنگ آمیزی، رنگ زنی، روش رنگ آمیزی، رنگ آرایی، رنگ پردازی، رنگ پوست، چرده، ظاهر ساختگی، وانمود [نساجی] رن ...
در اغوش گرفتن، محصور کردن، در جوف قرار دادن، در میان گذاشتن، به پیوست فرستادن سایر معانی: احاطه کردن، پیراگیری کردن، فرا گرفتن، گردگیری کردن، دورگرفتن، حصارکشی کردن، (در بسته یا پاکت و غیره ...
بر انگیختن، پاشیدن، ریختن، دم کردن، القاء کردن سایر معانی: (چای و قهوه و غیره) دم کردن، (در فکر و روح کسی) دمیدن، القا کردن، (در مغز یا فکر) جایگیر کردن، نیوشاندن، (مهجور) آبگونه روی چیزی (ی ...
استنشاق کردن، القاء کردن، الهام بخشیدن، دمیدن در، در کشیدن نفس، نفس عمیق کشیدن، سر غیرت اوردن سایر معانی: فرتابی کردن، به دل افکندن، درون انگیزی کردن، موجب شدن، ایجاد کردن، سبب شدن، شایع کرد ...
چکیدن، کشیدن، شستشو کردن، ریختن سایر معانی: (شعر قدیم)، استحمام کردن، جاری بودن در امتداد چیزی، (اسکاتلند) پس مانده، ته مانده [عمران و معماری] گدازه
یاغو، صدای گربه، میو، مرغ نوروزی اروپایی، اصطبل، در اصطبل نگهداری کردن، موی ریختن، میومیو کردن، حبس کردن، پر ریختن سایر معانی: (معمولا با: up) در قفس کردن، محبوس کردن، (از نظر) پنهان کردن، ق ...
سیر کردن، اغشتن، اشباع کردن سایر معانی: سیرا کردن، مالامال کردن، سرشار کردن، انباردن، آغشتن، خیس کردن یا شدن، (شیمی) اشباع کردن یا شدن، اشتباه کردن [کامپیوتر] اشباع شدن [برق و الکترونیک] اشب ...