[ریاضیات] فضای هاردی، کلاس هاردی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[زمین شناسی] نوعی کانی - فرمول شیمیایی: Ca2ZnSi2O7
حادثه جو، پرماجرا، پرحادثه، بی پروا، دلیر سایر معانی: ماجراجو، خطرجو، جسور، بی باک، پر سرگذشت، مخاطره طلب
شهامت، جرات، پردلی، متهور، سرانداز، یارایی، جسور، سرزنده سایر معانی: بی باک، بی پروا، نترس، وقیح، گستاخ، بی ادب، شجاعانه، دلیرانه، بیباکانه، متهورانه، شجاعت، بی باکی، بی پروایی، دلیری، تهور، ...
بسیار سخت، از جان گذشته، ناامید، بسیار بد، بی امید، بی چاره، فرومانده سایر معانی: نومیدانه، از روی استیصال، از روی ناچاری، از روی ناگزیری، از روی درماندگی، مذبوحانه، نومید کننده، یاس آور، دس ...
بازی، سرگرمی، شوخی، شکار، مسابقه، جانور شکاری، یک دور بازی، مسابقه های ورزشی، سرحال، تفریح کردن، دست انداختن سایر معانی: بازی ورزشی (مثل فوتبال)، جست و خیز، گیم، بازی در یک سری مسابقه، بخشی ...
تند، عجول، شتاب زده، دست پاچه، زود رس سایر معانی: عجولانه، شتاب آمیز، کرامند، بی فکرانه، باشتابزدگی، بلامقدمه، بی صبر، ناشکیبا، با آزردگی، از روی دلخوری، با تندی، زود خشم، زودرنج، آتشی مزاج ...
خود رای، خود سر، سر سخت، لجباز سایر معانی: یکدنده، حرف نشنو، قد، یک رای، لجوجانه، خودسرانه، سرسختانه، لجاجت امیز، خودسر، خود رای، لجباز، لجوج، سرسخت
بی پروا، غافل سایر معانی: بی اعتنا، بی توجه، حرف نشنو
خل، مجنون، شیفته، دیوانه، از جا در رفته، عصبانی سایر معانی: شوریده، کالفته، پریشان حال، هیجان زده، بی عقل، نابخرد، احمق، احمقانه، مرده ی چیزی، سخت خواهان، از خنده روده بر کننده، بسیار خنده د ...
مرد، جوانمرد، مردانه، مردوار سایر معانی: مرد مانند، بزرگوار، مردآسا
توانا، بزرگ، قوی، نیرومند، مقتدر، زورمند سایر معانی: پرتوان، پرزور، قدرتمند، توانمند، توانگر، سهمگین، سترگ، بسیار محکم، شدید، تهمتن، (عامیانه) بسیار، خیلی، زیاد، یک دنیا