headstrong
/ˈhedˌstrɒŋ/

معنی

خود رای، خود سر، سر سخت، لجباز
سایر معانی: یکدنده، حرف نشنو، قد، یک رای، لجوجانه، خودسرانه، سرسختانه، لجاجت امیز، خودسر، خود رای، لجباز، لجوج، سرسخت

دیکشنری

سرگردان
صفت
headstrongلجباز
opinionated, wayward, willful, overconfident, presumptuous, headstrongخود سر
tenacious, stubborn, dogged, tough, recalcitrant, headstrongسر سخت
opinionated, overconfident, wayward, presumptuous, headstrong, obstinateخود رای

ترجمه آنلاین

سرسخت

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.