[آمار] گروه بندی میانگینهای نرمال
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[آمار] تصحیح گروه بندی
[ریاضیات] تصحیح گروه بندی
[ریاضیات] دسته بندی مجدد
دسته، طبقه، رده، مقوله، رسته، زمره، مقولهمنطقی سایر معانی: (در روش های طبقه بندی و گونه شناسی) رده، ردیف، گروه، گروهه، صنف، فروبست، (منطق - هر یک از طرقی که طبق آن بتوان دانش بشری را طبقه بن ...
طبقه بندی، رده بندی، عمل دسته بندی سایر معانی: درجه بندی، دسته سازی، روش تنظیم و دسته دسته سازی [حسابداری] طبقه بندی [عمران و معماری] طبقه بندی - رده بندی [فوتبال] طبقه بندی-دسته بندی [مهندس ...
تفرقه، گسترش، ارایش قشون، قرارگیری قشون یا نیرو، موضع گیری سایر معانی: نظ
درجه، درجه بندی، سلسله، ارتقاء، انتقال تدریجی، تدریج سایر معانی: مدرج سازی، طبقه بندی، پایه، رتبه، پله پله سازی، زینه بندی، دگرگونی تدریجی، (رفتن تدریجی) از مرحله ای به مرحله دیگر، تبدیل تدر ...
ترتیب، نظم، ارایش، انجمن، حواله، خط، دستور، فرمان، نوع، مقام، صنف، زمره، رسم، ارجاع، فرمایش، امر، سیاق، دسته، ضابطه، ردیف، رتبه، امریه، انتظام، ایین، سفارش، طرز قرار گیری، راسته، نظام، ایین ...
سلسله ی مراتب میان پرندگان (مرغ ارشد به همه نوک می زند و مرغ دوم به همه نوک می زند به جز به مرغ ارشد و همینطور تا آخر) [آمار] نظام نوک زنی
رده، ردیف، ردیف صندلی، ردیف شدن، ردیف کردن سایر معانی: (نیمکت یا صندلی) ردیف، (مقام) رتبه، اشکوب، طبقه، (شخص یا ابزار) بستگر، گره زن، بندزن [عمران و معماری] ردیف