معنی

رده، ردیف، ردیف صندلی، ردیف شدن، ردیف کردن
سایر معانی: (نیمکت یا صندلی) ردیف، (مقام) رتبه، اشکوب، طبقه، (شخص یا ابزار) بستگر، گره زن، بندزن
[عمران و معماری] ردیف

دیکشنری

درجه
اسم
row, line, tier, string, rank, seriesردیف
category, class, line, tier, series, echelonرده
tierردیف صندلی
فعل
align, row, tierردیف کردن
tierردیف شدن

ترجمه آنلاین

ردیف

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.