رجوع شود به: goony bird) albatross هم می نویسند)
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سواره نظام، بزور شکنجه بکاری واداشتن، سواره نظام را هدایت کردن سایر معانی: (با: into ) وادار کردن، مجبور کردن، (در اصل) سرباز سواره مسلح به تفنگ کوتاه (dragon)، سوار مسلح، (کانادا) سرباز گرد ...
مرداب، چشمه اب گرم، تالاب سایر معانی: (دریاچه ی کم ژرفا که به دریاچه ی بزرگتر یا دریا راه دارد) خفتاب، دریاچه ی مرجانی، کولاب [عمران و معماری] مرداب [زمین شناسی] لاگون خلیج کوچکی در نزدیکی س ...
[زمین شناسی] چرخه کولابیبه مرحله انباشته شدن و پرشدگی یک مرداب بوسیله رسوبات وفرسایش بعدی این رسوبات توسط امواج آب دریا گفته می شود
[زمین شناسی] کولاب ساحلی
دهاتی، ادم خشن، ادم بی تربیت، روستایی، باغبان سایر معانی: (در اصل) کشاورز، کارگر مزرعه
مجبور کردن، وادار کردن سایر معانی: ناچار کردن، ناگزیر کردن، به زور انجام دادن (یا به دست آوردن)، تحمیل کردن، ملزم کردن، ایجاب کردن، برانگیختن، جلب کردن [حقوق] مجبور کردن، وادار کردن، ملزم کر ...
آدم، خلیج کوچک، خور، یارو، پناهگاه ساحلی دامنه کوه، شخص سایر معانی: شاخابه، شیل، گوشه یا فرو رفتگی یا حفره (مثلا بین چند صخره)، دره ی کوچک، گذرگاه، تنگ، (در جنگل) زمین بی درخت، (معماری - گچ ...
ابله، احمق، کله خر، خرشو سایر معانی: آدم کندذهن، تهی مغز، کالیوه، لاده، دیرآموز، کودن، کلیاوه، احمقانه رفتار کردن
بذله گو، ادم شوخ، گانگستر، اوباش، همدست تبه کاران سایر معانی: عضو دسته ی تبهکاران، گانگستری، اراذل
گردن کلفت، اوباش، لوطی محله سایر معانی: تبهکار، چاقوکش، (جمع) اراذل و اوباش
ولگرد، جوان اوباش صفت سایر معانی: (خودمانی) تبهکار (به ویژه جوان)، شرور، لات [فوتبال] به گیرانداختن- قلاب کردن