تنزل، زوال، انحطاط، فساد، آغاز ویرانی سایر معانی: فرو گرایی، فروریزی، زوال (decadency هم می گویند)، اغاز ویرانی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
صرف کلمات، عدم قبول چیزی بطورمودبانه سایر معانی: سرازیری، شیب، فرود، نزول، نشیب، تمایل، انحراف، زوال، پسرفت، فرتوتی، میرایی
کاهش، زوال، انحطاط، سقوط، فساد، تنزل کردن، نپذیرفتن، شیب پیدا کردن، مایلشدن، رو بزوال گذاردن، خرد شدن، کاستن، سقوط کردن، صرف کردن، رد کردن، خم شدن، خمیدن سایر معانی: سرازیری، خمش، خمیدگی (به ...
ریزش، افت، زوال، انحطاط، سقوط، بارش سایر معانی: (سقوط ناگهانی) زوال، نابودی، سرنگونی، علت سرنگونی، مایه ی شکست
واحد اندازهگیری ترمودینامیک سایر معانی: (فیزیک) گشتاور، هرزش، درونگشتی، فیزیک واحد اندازه گیری ترمودینامیک، درگاشت [شیمی] آنتروپی [عمران و معماری] آنتروپی - شمارشپذیر [برق و الکترونیک] انترو ...
نا پاکی، نا درستی، ناراستی، بی دیانتی سایر معانی: بی امانتی (واروی: probity)
پیشرفت، بهتر شدن، بهبود، تکمیل، تهذیب، تکامل، بهسازی سایر معانی: آبادی، آبادسازی، اصلاح، نضج، ترقی، رفاه [عمران و معماری] بهسازی [برق و الکترونیک] اصلاح، بهبود [صنعت] بهبود، رشد، پیشرفت [نسا ...
پاک سازی، تطهیر
بهسازی، بهگری، بهبود، بهباش، بهسویی
زاد، فرزند، زاده، سلاله سایر معانی: بچه، اولاد، (حیوان) توله، جوجه، کره، زاد و رود، تخم و ترکه، نسل، اعقاب، نوادگان، پس آیندگان، پیامد، نتیجه، دستاورد، زادو ولد، مبدا، منشا [علوم دامی] 1- نت ...
تنزل معنایی [زبانشناسی] نوعی تغییر معنایی ناظر بر نامطلوب شدن معنا
واژههای مصوب فرهنگستان
حد، کمال، نقطه، عصر، دوره، گردش، نوبت، ایست، فرجه، پایان، منتها درجه، روزگار، زمان، مرحله، مدت، وقت، طمی، موقع، مدتی، گاه، نتیجه غایی، قاعده زنان، جمله کامل، نقطه پایان جمله، دوران مربوط به ...