فراری، فرار، مهاجر، پناهنده، فانی، تبعیدی، بی دوام، زود گذر سایر معانی: گذرا، مربوط به موضوعات روز، وابسته به مطالب زود گذر، متغیر، عیار، سرگردان، سیار [زمین شناسی] فرار در مباحث مربوط به بو ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مرور، گذرنده، عبور، مرگ، فانی، زود گذر، بالغ بر، در گذشت سایر معانی: (رجوع شود به: pass) گذشت، تصویب، پاس، عابر، رهگذر، گذرا، کوتاه، موقتی، آنی، ناپایا، (قدیمی) بسیار، به شدت، سطحی، با بی دق ...
زود گذر، سپنج، انی، موقتی، موقت، سپنجی سایر معانی: گریزا، ناپا، گذرا، دم گذر، ناجاوید [برق و الکترونیک] موقت [مهندسی گاز] موقتی
لطیف، فرار، سبک، بخارشدنی سایر معانی: متغیر، دگرگونگر، بی ثبات، دگرگونی پذیر، جزان، (کامپیوتر) ناپا، (در اصل) پرنده، پروازگر، قادر به پرواز، ناپایدار، زودگذر، ناپایا [شیمی] فرار [عمران و معم ...