اشخاص دارای سلیقه یا ویژگی های همانند
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پر حرف، وراج سایر معانی: علاقمند به گپ زنی، پر چانه، (سخن یا نوشتار) خودمانی، غیر رسمی و دوستانه، خوش صحبت
دارای تعصب قبیلهای سایر معانی: مشتاق رفت و آمد فقط با خاندان یا ایل خود، خاندانگرای، ایل گرای، وابسته به قبیله یا طایفه، دودمانی، ایلیاتی، پیوستگی ایلی
تسلی دهنده، راحتی بخش سایر معانی: (شخص یا چیز) آرامبخش، راحتی آور، آسودگر، روکش (لحاف مانند) تختخواب، شال گردن (پشمی و بلند) [نساجی] شال گردن پشمی - لحاف به گویش آمریکایی
همراه، قرین، هم دوش، هم رتبه بودن با سایر معانی: همرتبه، هم درجه، همپایه، هم شان، همتراز
توافق، پیمان، موافقت، قرار، مطابقت، مقاوله نامه، یکجوری، سر یکی کردن سایر معانی: همدلی، سازش، سازگاری، هماهنگی، همگامی، همسازی، (در مورد ملت ها و غیره) روابط حسنه، رابطه ی دوستانه، همزیستی ( ...
اتصال، پیوستگی، وابستگی، نسبت، بستگی، رابطه، رشته، ارتباط، مخابره، ربط، پیوند، مناسبت، خویش، مقارنت سایر معانی: همبندی، جفت شدگی، همبندش، (وسیله ی ارتباط یا اتصال) بند، رابطه ی منطقی (یا طبی ...
شریک، همسر، مصاحب، هم نشین شدن، جور کردن سایر معانی: شوهر، زن، شوهر ملکه، زوجه ی پادشاه، (با: with) دوستی کردن (به ویژه با اشخاص ناباب)، معاشر بودن با، نشست و برخاست کردن با، (در اصل) شریک، ...
جشنی، وابسته به جشن و عشرت سایر معانی: (وابسته به جشن و شادی) بزمی، جشن مانند، سورمانند، پربزن و بکوب، معاشرتی، آمیزش گرای، خوش مشرب، همدم گرای، اهل مهمانی و طرب، رفیق دوست، بزم دوست، دوستکا ...
همدستی کردن، باهم کار کردن، تشریک مساعی کردن، همیاری کردن، اشتراک مساعی کردن، تعاون کردن سایر معانی: همیاری کردن، باهم کار کردن، همدستی کردن، تشریک مساعی کردن، اشتراک مساعی کردن، تعاون کردن ...
محبوب، عزیز سایر معانی: گرامی، نازنین، دلبند، جانان، جگرگوشه، ریکا، دوست داشته، نگار، یار، دلدار، آدم دوست داشتنی و خوب، (عامیانه) مامانی، قشنگ، (خطاب) عزیزم
مغایر، نا سازگار، ناپسند، ناگوار، نامطبوع سایر معانی: ناخوشایند، (بو و مزه) بد، بدمزه، بدبو، زننده، آدم بد قلق، کیاگن، دوست نداشتنی، نچسب، دعوایی، بدخلق، ناسازوار