قدردانی کردن، درک کردن، تقدیر کردن، احساس کردن، بربهای چیزی افزودن، قدر چیزی را دانستن سایر معانی: سپاسگزار بودن، ارزش قایل شدن، امتنان داشتن، ارزش چیزی را دانستن و از آن لذت بردن، (با نظر م ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دارا بودن، لذت بردن، برخوردار شدن، بهره مند شدن از، برخوردار شدن از سایر معانی: خوش آمدن از، بهره مند شدن، بهره ور شدن، برخوردار شدن یا بودن [حقوق] بهره مند شدن، منتفع شدن، در تصرف داشتن، مت ...
1- (در اثر مواد مخدر) نشئه شدن، از خود بی خود شدن، مست و لایعقل شدن 2- (در اثر نمایش یا اثر هنری ولی بدون مصرف موادمخدر) از خود بی خود شدن، عنان از کف دادن، (خودمانی) نشئگی، مستی، خلسه، توهم
اشتباه کردن، هذیان گفتن، حالت هذیانی پیدا کردن، هذیانی شدن، گرفتار اوهام و خیالات شدن سایر معانی: دچار توهم کردن یا شدن، وهم زده شدن یا کردن، نهازیدن، به عالم هپروت رفتن
محظوظ کردن، بیش از حد لذت بردن سایر معانی: بسیار خشنود کردن، بسیار مسرور کردن
به سبک پر تصنع حرف زدن یا نگاشتن، شعر حماسی سرودن