بانی، موسس، قالب گیر، بنیان گذار، برپا کننده، ریخته گر، لنگ شدن، فرو نشستن، فرو رفتن، خیط و پیت شدن، از پا افتادن، سر خوردن، خیط و پیت کردن، فرو ریختن سایر معانی: سکندری خوردن، زمین خوردن، ل ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
موسسی :سمت کسی مه بنگاهی رابرپاکرده یاتاسیس نموده است
اهن ریز، اهن ذوب کن، اهن گداز
جد، نیا سایر معانی: نیا (جمع: نیاکان)، جد (جمع: اجداد)، تبار، (جانورشناسی - گیاه شناسی) پیشگونه، پیش کسوت، پیشگام، (جمع) پیشینیان، اجداد [ریاضیات] نیا، نیایی، جد، پدربزرگ
فروکش کردن، خوابیدن، پایین رفتن، غرق شدن، روی کاغذ آمدن، غروب کردن، انبار، قدرت، جرعه، بلع، لقمه بزرگ سایر معانی: 1- پایین رفتن، نزول کردن 2- ثبت شدن، 3- شکست خوردن، فرو افتادن 4- (انگلیس) د ...
موجد، جاعل، مخترع سایر معانی: مبدع، نوآفرین، تازه اندیش [ریاضیات] جاعل، مخترع
صفحات آهن ته کشتی، تیر ته کشتی، حمال کشتی، کشتی زغال کش، افتادن، وارونه شدن، مانع سررفتن دیگ شدن، وارونه کردن، واژگون شدن، خنک کردن، خنک شدن، دلسرد شدن سایر معانی: (تیر چوبی یا فلزی که همچون ...
سازنده، موسس، بنیان گذار، مبتکر سایر معانی: مبتکر، موسس، بنیانگذار
برگشتن، واژگون کردن، از سر افتادن سایر معانی: فرو افتادن، واژگون شدن، نگونسار شدن، فرو افکندن، از سر انداختن، نگونسار کردن [زمین شناسی] واژگونی - واژگونی هنگامی اتفاق می افتد که یک گسیختگی ک ...