founder
معنی
بانی، موسس، قالب گیر، بنیان گذار، برپا کننده، ریخته گر، لنگ شدن، فرو نشستن، فرو رفتن، خیط و پیت شدن، از پا افتادن، سر خوردن، خیط و پیت کردن، فرو ریختن
سایر معانی: سکندری خوردن، زمین خوردن، لنگیدن، لنگان لنگان رفتن (به ویژه در مورد اسب)، (کشتی و قایق) پر از آب شدن (مثلا در توفان)، غرق شدن یا کردن، با شکست مواجه شدن، موفق نشدن، گیر کردن (مثلا در برف یا گل)، واماندن، (دامداری) بیمار شدن به خاطر پرخوری، پی افکن، بنیادگذار، پی ریز، هستی بخش، (گدازش و قالب ریزی فلز و شیشه) ریخته گر، ریختارگر، غرق کردن کشتی
[ریاضیات] بنیانگذار، پایه گذار، مؤسس
سایر معانی: سکندری خوردن، زمین خوردن، لنگیدن، لنگان لنگان رفتن (به ویژه در مورد اسب)، (کشتی و قایق) پر از آب شدن (مثلا در توفان)، غرق شدن یا کردن، با شکست مواجه شدن، موفق نشدن، گیر کردن (مثلا در برف یا گل)، واماندن، (دامداری) بیمار شدن به خاطر پرخوری، پی افکن، بنیادگذار، پی ریز، هستی بخش، (گدازش و قالب ریزی فلز و شیشه) ریخته گر، ریختارگر، غرق کردن کشتی
[ریاضیات] بنیانگذار، پایه گذار، مؤسس
دیکشنری
موسس
اسم
founder, originator, creator, establisher, organizerموسس
founder, originatorبنیان گذار
founder, sponsor, erector, authorبانی
founderبرپا کننده
founderریخته گر
former, founderقالب گیر
فعل
peter, flag, founder, wash upاز پا افتادن
founder, lameلنگ شدن
crumble, collapse, pour down, cave, disintegrate, founderفرو ریختن
miscarry, fail, founderخیط و پیت شدن
flush, muff, rouge, goof, bring out, founderخیط و پیت کردن
glide, slide, flivver, be disappointed, be discouraged, founderسر خوردن
dive, sink, immerge, founder, mergeفرو رفتن
subside, be quenched, abate, founder, be quelled, settleفرو نشستن
ترجمه آنلاین
موسس
مترادف
architect ، author ، beginner ، benefactor ، builder ، constructor ، creator ، designer ، establisher ، forebearer ، framer ، generator ، initiator ، institutor ، inventor ، maker ، organizer ، originator ، patron ، planner ، prime mover