خوشبختى
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بد بخت، مایه تاسف، ناشی از بدبختی سایر معانی: بداقبال، ناخجسته، نگون بخت، نافرخ، شوربخت، مفلوک، تیره بخت، شوم، بد فرجام، تاسف آور، بدبیار، بدشانس
مساعد، خوش ایند، فرخنده، مبارک، خجسته، فرخ، سعید، بختیار سایر معانی: خوش یمن، آمددار، فال نیک، نیک اختر، خوش شگون
مصیبت بار، خطر ناک، فجیع، پربلا، بدبختی اور سایر معانی: اسف بار، فلاکت بار، آدرنگی، فاجعه آمیز
مصیبت امیز، مهلک، خطر ناک، فجیع، پربلا سایر معانی: مصیبت بار، فاجعه آمیز، جان گداز، محنت بار، آذرنگین، پرآذرنگ، نافرخ، منحوس
تصادف، حادثه، اتفاق، شانس، قضا و قدر، اقبال سایر معانی: پیشامد
نومید سایر معانی: ناامید، ناامیدوار، مایوس، بیچاره، لاعلاج، درمان ناپذیر، اصلاح ناپذیر، سامان ناپذیر، بهتر نشدنی، نومید کننده، مایوس کننده
اسفناک، زار، سوگناک، رقت اور سایر معانی: افسوس انگیز، قابل تاسف، تاسف بار، دریغ انگیز، دژوانگر
خوشبختانه
مناسب، بجا، در خور، بموقع، بهنگام سایر معانی: (به ویژه زمان) مناسب، بگاه، خجسته، میمون
مناسب، مساعد، خیر خواه، خوش یمن سایر معانی: (خداوند یا خدایان یا نیروهای آسمانی و غیره) خرسند، خوش طالع، خجسته، فرخ، فرخنده، نیکبخت، همراه، موافق، مقتضی، میمون، شفیع [ریاضیات] مساعد ...
خوشبخت، موفق، سرسبز، کامیاب، کامکار سایر معانی: شکوفا، آباد، آبادان، پر رونق، در رفاه، دولتمند، ثروتمند، مساعد، سعید، فرخنده