propitious
/prəˈpɪʃəs/

معنی

مناسب، مساعد، خیر خواه، خوش یمن
سایر معانی: (خداوند یا خدایان یا نیروهای آسمانی و غیره) خرسند، خوش طالع، خجسته، فرخ، فرخنده، نیکبخت، همراه، موافق، مقتضی، میمون، شفیع
[ریاضیات] مساعد

دیکشنری

معقول
صفت
favorable, conducive, friendly, propitious, auspicious, fortunateمساعد
suitable, appropriate, proper, convenient, adequate, propitiousمناسب
lucky, propitiousخوش یمن
gracious, propitious, well-wishingخیر خواه

ترجمه آنلاین

مساعد

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.