توده، جمع کل، قراص، درشت بافت، شرم اور، بزرگ، زشت، درشت، انبوه، وحشی، بی تربیت، ستبر، زمخت، زمخت کردن، جمع کردن، بزرگ کردن، کلفت کردن، بصورت سود ناویژه بدست اوردن سایر معانی: (به خاطر بدی) چ ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(آدم یا حیوان) بزرگ و سنگین، فربه، سمین، پروزن، (ورزش: کشتی و مشت زنی) سنگین وزن، باهوش، آدم رده بالا، سنگین وزن، مشت زن یاکشتی گیریاچابک سوارسنگین وزن
شخص، انسانی، وابسته بانسان، دارای خوی انسانی سایر معانی: وابسته به نژاد بشر (گونه ی homo sapiens)، آدمیزادی، بشری، انسی، وابسته به یا توسط انسان ها، (دارای ویژگی های انسانی مانند حسادت یا شج ...
خصلت بشری، طبیعت انسان، طبع انسانی
شبیه انسان سایر معانی: انسانواره (به ویژه نیاکان بسیار پیشین انسان)
مجسم، دارای شکل جسمانی، برنگ گوشتی، صورت خارجی دادن، مجسم کردن سایر معانی: (جسم به ویژه جسم انسانی دادن به) تن مند کردن، تناور کردن، متجسم کردن، گوشت مند کردن، حلول کردن، دیسمند کردن، شکل دا ...
نسبت، بستگی، خویشاوندی، قوم و خویشی، خویشی سایر معانی: نسبت خانوادگی [بهداشت] خویشاوندی
نحیف سایر معانی: دراز و لاغر، استخوانی و بلند، بلند و باریک، لندوک، درازناک، لق لقو، (گیسو) صاف و شل (بی فر و بی حالت)، (چمن و غیره) کم پشت، تنک، لاغر، خمیده، خمار
هرزه، شهوانی، شهوت انگیز سایر معانی: وابسته به یا بیانگر شهوت و هرزگی، آژوناک
فحشاء سایر معانی: هرزگی، فسق، شهوت پرستی
ماده، جسم، جنس، جسمی، مادی، اصولی، کلی، مقتضی، اساسی، جسمانی سایر معانی: مطلب، اطلاعات، داده ها، پارچه، قماش، (جمع) لوازم، نیازمندی ها، نیازگان، مصالح، مادی (دارای ماده)، تنی، بدنی، شهوانی، ...
وابسته بعلم ماوراءطبیعی سایر معانی: (ادبیات انگلیس در سده ی هفتم به ویژه شعر john donne و george herbert که ویژگی آن عبارت بود از استعاره های زیرکانه و دیرفهمیدنی و سبک زیاده تخیل آمیز و پر ...