[خاک شناسی] همسویی خط دار
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نقطه، خرده، اتم، خال، ریزه، دره سایر معانی: ذره (مثلا ذرات شناوری که در نور خورشید در هوا دیده می شود)، پاریزه، (قدیمی)، رجوع شود به: may [نساجی] خس و خاشک - پنبه دانه پرزدار- گلوله الیاف پی ...
خال دار، ابری، لکه دار، لکه لکه سایر معانی: ابره ای، موجی، رنگارنگ، خال خال
ذره، لفظ، حرف، خرده، ریزه سایر معانی: ریزک، ریزچه، فروهر، خش، خردیزه، پاریزه [شیمی] ذره [عمران و معماری] ذره - دانه - جسم کوچک - ریزه - خرده [برق و الکترونیک] ذره - ذره هر جزء بسیار کوچک ماد ...
رنگارنگ، چند رنگ، بسیار رنگ سایر معانی: (دارای رنگ های گوناگون یا متغیر) چند فام، چند رنگه [نساجی] چند رنگی
بسیاررنگ، رنگارنگ
ذره، نقطه، خال، لک، لکه یا خال میوه، لکه دار کردن سایر معانی: لکه، خالچه، کک مک، نقص، عیب، خدشه، بسیار کم، ریزه، خالدار کردن
خال دار سایر معانی: لکه دار، لک دار
گوناگون، دارای رنگهای متغیر سایر معانی: رنگارنگ، الوان، چندرنگه