اشتباه احمقانه، صدای نامطبوع رادیو سایر معانی: (امریکا - خودمانی ـ بیس بال) توپی که با چوگان طوری زده شود که قوسی زده بین مدافعان وسط و آخر زمین فرود آید، (سافت بال) پرتاب توپ (به سوی چوگان ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اشتباه، خبط، لغزش، اشتباه در گفتار یا کردار، اشتباه کردن سایر معانی: گاف، اشتباه لپی، خبط بزرگ
بی خردی، بی ملاحظگی، بی احتیاطی، بی عقلی سایر معانی: بی مبالاتی، نادوراندیشی، بی زینشی، ناهوشکاری، بدداوری
شکستن، تخلف سایر معانی: عدول، قانون شکنی، سرپیچی (از قانون یا مقررات)، بزه، نقش [حقوق] قانون شکنی، تخلف، نقض، تعدی، قصور
بدبختی، بلاء، روی داد ناگوار، حادثه ناگوار سایر معانی: سوتصادف، بدبیاری، بدشانسی، بلا
اشتباه، اشفته بودن، کج، درهم و برهم کردن سایر معانی: (خودمانی)، اشتباه لپی، خطای فاحش، گاف، گاف کردن، اشتباه کردن، ناتو
علت نابودی، سبب بدبختی، عمل گشودن، باز کردن، وا کردن (واچیدن یا وا پیچیدن و غیره)، خنثی سازی، تباه سازی، نیست سازی، نابودی، فنا، سبب بدبختی laziness will be your undoing! تنبلی موجب فلاکت تو ...