خروجی، طاقت فرسا، خستگی اور سایر معانی: خسته کننده [صنایع غذایی] تخلیه هوا : بیرمن راندن هوای موجود در لا به لای قطعات داخل قوطی و فضای بالای قوطی یا بسته های دیگر است که معمولا با حرارت داد ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ساعی، پر کار، سخت، دشوار، پر زحمت، زحمت کش سایر معانی: نیازمند به کار شدید، شاق، توان فرسا، (کنایه آمیز) انجام شده با کوشش زیاد و نتیجه ی بد، سخت کوش، کوشا
کج خلق، خسته کننده، کسل کننده، ناراضی سایر معانی: ملال انگیز، ملالت اور
سخت، کوشا سایر معانی: آزار دهنده، ستوهنده، بدقلق، طاقت فرسا، بی تاب کننده، ساعی
خسته کننده سایر معانی: خسته کننده