laborious
معنی
ساعی، پر کار، سخت، دشوار، پر زحمت، زحمت کش
سایر معانی: نیازمند به کار شدید، شاق، توان فرسا، (کنایه آمیز) انجام شده با کوشش زیاد و نتیجه ی بد، سخت کوش، کوشا
سایر معانی: نیازمند به کار شدید، شاق، توان فرسا، (کنایه آمیز) انجام شده با کوشش زیاد و نتیجه ی بد، سخت کوش، کوشا
دیکشنری
دشوار است
صفت
grinding, laborious, arduous, toilsome, effortful, ponderousپر زحمت
difficult, hard, tough, arduous, formidable, laboriousدشوار
hard, difficult, tough, strict, rigid, laboriousسخت
painstaking, diligent, studious, assiduous, hard-working, laboriousزحمت کش
laborious, active, hard-working, labor-intensiveپر کار
industrious, diligent, studious, assiduous, active, laboriousساعی
ترجمه آنلاین
پر زحمت
مترادف
arduous ، backbreaking ، burdensome ، effortful ، fatiguing ، forced ، heavy ، herculean ، labored ، onerous ، operose ، ponderous ، rough go ، stiff ، strained ، strenuous ، tiresome ، toilsome ، tough ، tough job ، wearing ، wearisome ، wicked