نمونه و سرمشق، شایان تقلید سایر معانی: (به ویژه رفتار و صفات فردی) نمونه، سرمشق، هشدار دهنده، عبرت انگیز، پند آموز، مسطوره ای، (به عنوان) نمونه از چیزی، نمونه ای، برای مثال، نمایشگر، ستوده ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(حقوق) جریمه ی تادیبی، غرامت عبرتی [حقوق] خسارت تنبهی یا عبرت آموز
نمونه اولیه، طرح یا الگوی اصلی سایر معانی: نمونه یا الگوی اصلی (هر چیز)، پیش الگو، نمونه ی کامل نوع یا گروه بخصوصی، الگوی راستین، نمونه ی آرمانی [سینما] صورت نوعی ازلی - نمونه اصلی - صورت نو ...
زیبایی دلخواه، زیبایی آرمانی، خوشگل، زیبای تمام عیار، کمال مطلوب
محک، میزان، معیار، ملاک، ضابطه، مقیاس، نشان قطعی سایر معانی: پیمانه، سنجه، استاندارد (standard)، ایاره [عمران و معماری] ضابطه - معیار - مصداق - سنجه [برق و الکترونیک] معیار، محک [نساجی] میزا ...
متهم نشدنی سایر معانی: غیرقابل اتهام، بیگناه، بی تقصیر، متهم شدنی
نمونه ای
prototypic وابسته به طرح اصلی یا نمونه اصلی
نماینده، نمایشگر، حاکی از، مشعر بر سایر معانی: بازنما، نمایانگر، نشان دهنده، بیانگر، نشانگر، معرف، (طرز حکومت) انتخابی، پارلمانی، دارای نمایندگان مردم، نمونه، مونه، مونه ای، نوع، وکیل (مجلس) ...
ضد زنگ، زنگ ناپذیر سایر معانی: بی لک، بی پیسه، پاد زنگ، زنگ نزن [عمران و معماری] ضدزنگ [نساجی] ضد زنگ - ضد لکه
پرهیزکار، پاکدامن، عفیف، مقدس، متقی، با فضیلت، باتقوا، فرهومند سایر معانی: پرمحسنات، شریف، پارسا، باتقوی، وارسته، حاکی از وارستگی، پرهیزکارانه، (زن) نجیب
سازگار، سرحال، خوش بنیه، سالم، سلامت، سالم و بی خطر سایر معانی: تندرستی بخش، سلامت بخش، شاداب، حاکی از سلامتی، تندرستی آمیز، wholesomeness خوش مزاج