عینا سایر معانی: بدرستی، بادقت، درست [ریاضیات] با دقت
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دارای خار سوزنی یا سوزنچه ی یخی، سوزنی، سوزن وار، خاردار، تیهدار
تصدیق شده سایر معانی: اذعان شده، اعلام شده، ضمنی [برق و الکترونیک] اعلام وصول شده
تبرئه کردن، روسفید کردن، برطرف کردن، ادا کردن، از عهده برامدن، انجام وظیفه کردن، پرداختن و تصفیه کردن، ادای نمودن، برائت کردن سایر معانی: رفتار کردن، بری الذمه کردن، (از وظیفه یا تعهدی) معاف ...
کاری، فعال، کنشی، معلوم، کنشگر، ساعی، دایر، حاضر بخدمت، تنزل بردار، با ربح، کنشور، پر کار سایر معانی: قادر به عمل، حاضر به خدمت، موثر، کنا، فعالانه، پر جنب و جوش، جدی، پرتکاپو، پویا، سریع ال ...
مناسب، قابل جرح و تعدیل، قابل توافق، وفقپذیر، سازوار سایر معانی: سازگار، انعطاف پذیر، سازش پذیر، اقتباس پذیر، انطباق پذیر، قابل تغییر [برق و الکترونیک] تطبیق پذیر مدار یا سیستمی که می تواند ...
ضمیمه کردن، افزودن، اضافه کردن، جمع کردن، زیاد کردن، باهم پیوستن، باخود ترکیب کردن، جمع زدن سایر معانی: جمع کردن یا شدن، اضافه کردن یا شدن، زیاد کردن یا شدن، علاوه کردن یا شدن، بیشتر کردن، م ...
شایستگی، کفایت، بسندگی، تکافو سایر معانی: بسی، مناسبت [حسابداری] کفایت
دُشپروردگی چربیتناسلی [علوم پایۀ پزشکی] وضعیتی در پسران بالغ، ناشی از نارسایی هورمونی غدۀ زیرنهنج که در آن توزیع ذخایر چربی به شکل زنانه رخ میدهد و نواحی تناسلی دچار کم&zwn ...
واژههای مصوب فرهنگستان
تطبیق، تنظیم، تعدیل، اصلاح، میزان، تسویه، اسباب تنظیم، الت تعدیل سایر معانی: تطبیق دهی، سازگاری، دکمه یا اسباب تنظیم، رگلاژ، میزان ساز، میزان گر، (بیمه) محاسبه ی (برآورد) میزان خسارت، تنزل ق ...
سبقت، مزیت، برتری، سود، منفعت، فایده، صرفه، حسن، تفوق، بهتری، مزیت دادن، سودمند بودن، فیضالهیبخشیدن سایر معانی: نفع، (تنیس) اولین امتیاز بعد از دوس (deuce)، برتری دادن، نفع دادن، مفید بودن [ ...
حادثه جو، پرماجرا، پرحادثه، بی پروا، دلیر سایر معانی: ماجراجو، خطرجو، جسور، بی باک، پر سرگذشت، مخاطره طلب