معنی

ضمیمه کردن، افزودن، اضافه کردن، جمع کردن، زیاد کردن، باهم پیوستن، باخود ترکیب کردن، جمع زدن
سایر معانی: جمع کردن یا شدن، اضافه کردن یا شدن، زیاد کردن یا شدن، علاوه کردن یا شدن، بیشتر کردن، منظم کردن، گفتن، به گفته ی خود افزودن، (حساب) جمع کردن، مخفف: (دارو سازی) اضافه شود، بیافزایید، باخود ترکیب کردن مواد شیمیایی
[مهندسی گاز] جمع کردن، اضافه کردن
[نساجی] افزودن - اضافه کردن
[ریاضیات] جمع کردن، اضافه کردن، افزودن

دیکشنری

اضافه کردن
فعل
add, increase, enhance, augment, append, ekeافزودن
add, surcharge, step up, aggravate, subjoinاضافه کردن
collect, roll up, stack up, gather, tot, addجمع کردن
attach, annex, add, tack, affix, accompanyضمیمه کردن
increase, augment, raise, propagate, add, boostزیاد کردن
add, combineباهم پیوستن
addباخود ترکیب کردن
add, totalizeجمع زدن

ترجمه آنلاین

اضافه کردن

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.