همه جاگیر، وبائی، عام، متداول، مسری
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سرایت، گند، عفونت، سرایت مرض، مریض کن سایر معانی: آلودگی، پلشتی، آلوده شدگی، ابتلا، دچاری، واگیری، بیماری عفونی، گندش، گندزدگی، چرک کردگی، شوخگنی، ریمناکی، اثر، هنایش، نفوذ، اثر گذاری، هر چی ...
ساری، واگیر، مسری، فاسد کننده، عفونی، سام سایر معانی: آلودگر، گندآور، آلوده کننده، پلشتگر، شوخ آور، گندشی، واگیردار، (مجازی) همه گیر، رجوع شود به: infective
شیوع، بروز، طغیان، وقوع، درگیر سایر معانی: (بیماری) شیوع، همه گیری، (جنگ و غیره) وقوع (ناگهانی)، نازل شدن، ظهور [بهداشت] طغیان
شایع، حکمفرما سایر معانی: (گیاه) پر شاخ و برگ، انبوه، گسترا، فراوان، بی حدو حصر، فراگستر، زبانزد، پراکنده، (اسب و شیر و غیره) ایستاده روی دو پا، خیزیده، لگام گسسته، لجام گسیخته، وحشیگرانه، خ ...
معمولی، پر، متداول، عمومی، عادی، زیاد، شایع، مملو سایر معانی: فراگستر، پراکنده، پررواج، فراوان، سرشار