بار، گرفتاری، قید، مانع، گرو، اسباب زحمت، سربار سایر معانی: (هر چیز سنگین کننده یا مزاحم) بار، دردسر، مزاحم، وبال گردن، دست و پاگیر، رادع، مختل سازی، بازداری، دست و بال بندی، مزاحمت، مضیقه ( ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مدعی ملک، طلبکارخانه
پا بند، قید، کنده، ترمز، کلوخه، لخته شدن، زیادی پر کردن، کند کردن، مسدود کردن، بستن سایر معانی: بند آمدن، بند آوردن، (لوله یا مجرا) گرفتن، مسدود کردن یا شدن، گیر کردن، (وزنه ای که به پای چار ...
متاع، محموله سایر معانی: کالا، مال التجاره، اروس، پارچه، (انگلیس) محموله، بار، جنس، اموال منقول، متعلقات شخصی، دارایی، دارایی منقول [حسابداری] کالا [حقوق] جنس، کالا [نساجی] کالا - کالای نساج ...
مانع، محظور، اشکال، گیر، رادع سایر معانی: (هرچیزی که جلوگیری کند یا به تاءخیر اندازد) مانع، جلوگیر، پاگیر، دست و پاگیر، سربار، درنگ انگیز، راه بند، بازدار، (نقص گفتار) لکنت، گرفتن زبان، تته ...
توشه سفر، بنه سفر، اسباب تاخیر حرکت، موانع قانونی، چیزهای دست و پا گیر سایر معانی: (چیزهایی که جلوی پیشرفت یا سرعت یا انجام کار را بگیرد) موانع، سربارها، پابندها، بار و بنه، خرت و پرت ...
سنگینی، ضغطه، فشار، مضیقه، زور، پرس، بار سنگین مصائب و سختیا سایر معانی: چلانش، (مجازی) فشار (زندگی و غیره)، گرفتاری، تنگنا، فزونی، تراکم، هم فشردگی، ازدیاد، تحت فشار قرار دادن، در تنگنا گذا ...