شروع کردن، در کشتی سوار کردن، در کشتی گذاشتن، سوار کشتی شدن سایر معانی: (بار و مسافر سوار کشتی و هواپیما و غیره کردن) سوار کردن یا شدن، بار گیری کردن یا شدن، بار کردن، بار زدن (در برابر پیاد ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیاده کردن [حملونقل دریایی] فرایندی که در طی آن خدمه یا مسافران از کشتی پیاده میشوند |||متـ . پیادش 2
واژههای مصوب فرهنگستان
[عمران و معماری] پیاده شدن از کشتی - پیاده شدن از هواپیما - تخلیه کشتی - تخلیه هواپیما
روی یا داخل، روی، از روی، توی سایر معانی: (کشتی، هواپیما، قطار و غیره) در عرشه، سوار، در، داخل، در کنار (کشتی)، در روی، سوار بر، روی یا داخل کشتی یا هواپیما
شروع کردن، اغاز کردن، اغاز نهادن، اغاز شدن، پرداختن سایر معانی: عضو یکی از انجمن های اخوت در آلمان، هلند و بلژیک در قرن سیزدهم میلادی، آغازیدن، آغاز کردن یا شدن، شروع کردن یا شدن، به وجود آم ...
مسافرگیری [حملونقل ریلی] سوار کردن یا سوار شدن مسافر به وسیلۀ نقلیه
مسافرگیری [حملونقل هوایی] سوار کردن یا سوار شدن مسافر به وسیلۀ نقلیه
ساعت مسافرگیری [حملونقل هوایی] ساعتی که از مسافران درخواست میشود سوار هواگَرد شوند
1- وارد شدن، درون رفتن 2- وارد شد (از سفر و غیره) 3- مد شدن، متداول شدن 4- (در مورد چاه نفت و غیره) آغاز به تولید کردن 5-(در مسابقه و غیره) نفر ... شدن، 6- (رادیو و مخابرات) پاسخ دادن، بیایی ...
شروع کردن، اغاز کردن سایر معانی: آغاز کردن یا شدن، آغازیدن، شروع کردن یا شدن، سر کردن [فوتبال] شروع کردن [حقوق] اقامه کردن، آغاز کردن، شروع کردن
کار کردن، پیش رفتن، گذراندن، موفق شدن، گذران کردن سایر معانی: 1- داخل شدن، روی (چیزی) رفتن، سوار شدن 2- پوشیدن، به پوست خود مالیدن یا زدن 3- ادامه دادن، پیشرفت کردن 4- پیر شدن، 5- امرار معاش ...
جدایی، تفکیک، فراق، انفصال، دوری، مفارقت سایر معانی: جداسازی، دسته بندی، دسته دسته سازی، سواکردن، دوری از معشوق یا عزیزان، انشعاب، تفرقه، انتزاع، اعتزال، (خدمت به ویژه در ارتش) انفصال، اخراج ...