separation
معنی
سایر معانی: جداسازی، دسته بندی، دسته دسته سازی، سواکردن، دوری از معشوق یا عزیزان، انشعاب، تفرقه، انتزاع، اعتزال، (خدمت به ویژه در ارتش) انفصال، اخراج، خاتمه خدمت، برکناری، شکاف، درز، فاصله، (استخوان و مفصل) دررفتگی، (ازدواج) متارکه، حائل
[حسابداری] جداسازی، تفکیک
[شیمی] جداسازی
[سینما] تفکیک
[عمران و معماری] جدایی - انفصال - جداشدگی - طبله
[برق و الکترونیک] جدایی زاویه جداسازی بین کانالهای چپ و راست استریو، بر حسب دسی بل . مقدار مشابهی برای کانالهای جلو و عقب در سیستم چهار صدایی به کار می رود . هر چه جداسازی بر حسب دسی بل بیشتر باشد، جدایی بهتر است. - تفکیک، جداسازی
[زمین شناسی] پدپده جدایش
[حقوق] تفکیک، متارکه، جدایی، انفصال
[نساجی] جداسازی
[ریاضیات] جداسازی
[معدن] جدایش (زمین شناسی ساختمانی)
[پلیمر] جداسازی