separation
/ˌsepəˈreɪʃn̩/

معنی

جدایی، تفکیک، فراق، انفصال، دوری، مفارقت
سایر معانی: جداسازی، دسته بندی، دسته دسته سازی، سواکردن، دوری از معشوق یا عزیزان، انشعاب، تفرقه، انتزاع، اعتزال، (خدمت به ویژه در ارتش) انفصال، اخراج، خاتمه خدمت، برکناری، شکاف، درز، فاصله، (استخوان و مفصل) دررفتگی، (ازدواج) متارکه، حائل
[حسابداری] جداسازی، تفکیک
[شیمی] جداسازی
[سینما] تفکیک
[عمران و معماری] جدایی - انفصال - جداشدگی - طبله
[برق و الکترونیک] جدایی زاویه جداسازی بین کانالهای چپ و راست استریو، بر حسب دسی بل . مقدار مشابهی برای کانالهای جلو و عقب در سیستم چهار صدایی به کار می رود . هر چه جداسازی بر حسب دسی بل بیشتر باشد، جدایی بهتر است. - تفکیک، جداسازی
[زمین شناسی] پدپده جدایش
[حقوق] تفکیک، متارکه، جدایی، انفصال
[نساجی] جداسازی
[ریاضیات] جداسازی
[معدن] جدایش (زمین شناسی ساختمانی)
[پلیمر] جداسازی

دیکشنری

جدایی
اسم
separation, divorce, segregation, breakaway, rupture, dissociationجدایی
separation, breakdown, differentiation, segregation, dissociation, breakingتفکیک
distance, separation, remoteness, improbability, dish, Grailدوری
disjunction, separation, discharge, discontinuity, secession, extrusionانفصال
parting, separation, departureفراق
separationمفارقت

ترجمه آنلاین

جدایی

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.