رده بندى کردن علوم نظامى : درجه بندى کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پلکانی [زمینشناسی] ویژگی سیماهای زمینشناختی با آرایش همپوشان یا پلکانی
واژههای مصوب فرهنگستان
ترکهای پلکانی [زمینشناسی] دستهای درزه یا رگه که با الگوی پلهای رو به چپ یا راست جابهجا شدهاند
[معدن] گسلهای پوششی (زمین شناسی ساختمانی)
ردۀ تحرک [علوم نظامی] ردۀ تحت امر یک یگان که برای استقرار در موضع خاص، مستقل از یگانِ مادر برنامهریزی میکند
[ریاضیات] صورت پلکانی سطری
[ریاضیات] تحویل شده ی سطری پلکانی
طبقه بندی، رده بندی، عمل دسته بندی سایر معانی: درجه بندی، دسته سازی، روش تنظیم و دسته دسته سازی [حسابداری] طبقه بندی [عمران و معماری] طبقه بندی - رده بندی [فوتبال] طبقه بندی-دسته بندی [مهندس ...
سلسله ی مراتب میان پرندگان (مرغ ارشد به همه نوک می زند و مرغ دوم به همه نوک می زند به جز به مرغ ارشد و همینطور تا آخر) [آمار] نظام نوک زنی
صف، صف اتوبوس و غیره، در صف گذاشتن، در صف ایستادن، صف بستن سایر معانی: (انگلیس - جلو مغازه و غیره) صف، ردیف، (معمولا با: up) صف بستن، ردیف ایستادن، گیسوی دم موشی، موی بافته و آویخته در پشت س ...
صف، خط، سطر، رده، ریسه، ردیف، قطار، قیل و قال، راسته، رج، ردیف چند خانه، بخط کردن، ردیف کردن، پارو زدن، قرار دادن، راندن سایر معانی: دخ، خرند، رجه، خیابان (که دوطرف آن ساختمان ها یا موسسات م ...
رده، ردیف، ردیف صندلی، ردیف شدن، ردیف کردن سایر معانی: (نیمکت یا صندلی) ردیف، (مقام) رتبه، اشکوب، طبقه، (شخص یا ابزار) بستگر، گره زن، بندزن [عمران و معماری] ردیف