کشتن، سربه سر کردن، ترور کردن، بقتل رساندن سایر معانی: (معمولا در مورد قتل های سیاسی) کشتن، به قتل رساندن، هتک آبرو کردن، آبرو ریزی کردن، تهمت زدن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ادا کردن، عمل کردن، نمایش دادن، اداره کردن، اجرا کردن، اعدام کردن، عمل اوردن، قانونی کردن، نواختن سایر معانی: به کار بستن، روان کردن، از پیش بردن، انجام دادن، به انجام رساندن، برگزار کردن، ( ...
اسیب زدن، ازار رساندن سایر معانی: (صدمه ی جسمی وارد آوردن) گزند رساندن، صدمه زدن، آسیب رساندن، مصدوم کردن، زخمی کردن، (احساسات یا غرور و غیره) جریحه دار کردن، آزردن، لطمه زدن، خسارت وارد آور ...
فقیر کردن، گدا کردن سایر معانی: بی چیز کردن، لات و لوت کردن، مفلس کردن
1- (شمع و غیره را) خاموش کردن، خفه کردن 2- (ناگهان) به پایان رساندن، نابود کردن
کاملا خسته کردن، فرسودن