assassinate
معنی
کشتن، سربه سر کردن، ترور کردن، بقتل رساندن
سایر معانی: (معمولا در مورد قتل های سیاسی) کشتن، به قتل رساندن، هتک آبرو کردن، آبرو ریزی کردن، تهمت زدن
سایر معانی: (معمولا در مورد قتل های سیاسی) کشتن، به قتل رساندن، هتک آبرو کردن، آبرو ریزی کردن، تهمت زدن
دیکشنری
ترور
فعل
kill, murder, assassinate, destroy, mortify, extinguishکشتن
assassinate, terrorizeترور کردن
murder, slay, kill, assassinate, brainبقتل رساندن
bane, wreck, annihilate, assassinate, consume, obliterateسربه سر کردن
ترجمه آنلاین
ترور کردن