assassinate
/əˈsæsəˌnet/

معنی

کشتن، سربه سر کردن، ترور کردن، بقتل رساندن
سایر معانی: (معمولا در مورد قتل های سیاسی) کشتن، به قتل رساندن، هتک آبرو کردن، آبرو ریزی کردن، تهمت زدن

دیکشنری

ترور
فعل
kill, murder, assassinate, destroy, mortify, extinguishکشتن
assassinate, terrorizeترور کردن
murder, slay, kill, assassinate, brainبقتل رساندن
bane, wreck, annihilate, assassinate, consume, obliterateسربه سر کردن

ترجمه آنلاین

ترور کردن

مترادف

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.