annihilate
معنی
خرد کردن، نابود کردن، از بین بردن، سربه سر کردن، محو کردن، خنثی نمودن، فنا کردن
سایر معانی: سالروز، یادبود سالیانه، بزرگداشت سالیانه، جشن یادبود، سال وفات، مجلس یادبود، منهدم کردن، خنثی کردن، بی اثر کردن، منهزم کردن، شکست دادن، کشتن
[ریاضیات] پوچ کردن، نابود کردن، صفر کردن، باطل کردن، منهدم کردن، پوچ ساختن، پوچ کردن
سایر معانی: سالروز، یادبود سالیانه، بزرگداشت سالیانه، جشن یادبود، سال وفات، مجلس یادبود، منهدم کردن، خنثی کردن، بی اثر کردن، منهزم کردن، شکست دادن، کشتن
[ریاضیات] پوچ کردن، نابود کردن، صفر کردن، باطل کردن، منهدم کردن، پوچ ساختن، پوچ کردن
دیکشنری
نابود کردن
فعل
destroy, annihilate, expunge, perish, fordoنابود کردن
destroy, eradicate, spoil, put down, swoop, annihilateاز بین بردن
bane, wreck, annihilate, assassinate, consume, obliterateسربه سر کردن
blur, wipe out, eliminate, deface, obliterate, annihilateمحو کردن
grind, squelch, minify, smash, chop, annihilateخرد کردن
thwart, neutralize, negate, annihilate, cancel, frustrateخنثی نمودن
ruin, annihilate, destroyفنا کردن
ترجمه آنلاین
نابود کردن
مترادف
abate ، abolish ، abrogate ، annul ، blot out ، crush ، decimate ، demolish ، do in ، eradicate ، erase ، expunge ، exterminate ، extinguish ، extirpate ، finish off ، invalidate ، liquidate ، massacre ، murder ، negate ، nullify ، obliterate ، quash ، quell ، raze ، root out ، rub out ، ruin ، slaughter ، take out ، undo ، vitiate ، wipe out ، wrack ، wreck