[ریاضیات] اجزاء مختلف
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بطورگوناگون، باشکال مختلف
مناسب، در خور، همه فن حریف، جور شده سایر معانی: گوناگون، از جورهای مختلف، به رنگ ها و اندازه ها (و غیره)ی مختلف ولی از یک نوع، دسته بندی شده، همسر، یار [زمین شناسی] ناجور مناهماهنگ طبقه بندی ...
غیر، مغایر، مختلف، متفاوت، متنوع، متمایز سایر معانی: (با: from و [عامیانه ] than و [انگلیس ] to) متفاوت، ناسان، ناهمسان، وابر، ناساز، نابرابر، دگرسان، جدا، مشخص، گوناگون، چندین، دیگر، دیگری، ...
ناجور، مختلف، نابرابر، نامساوی سایر معانی: متمایز، ناسان، از هم جدا، ناهمخوان، غیرمتجانس
قابل تشخیص، تشخیص پذیر، فرق گذاشتنی [شیمی] تمیزدادنی، قابل تمیز
گوناکونی سایر معانی: گوناکونی [حسابداری] تنوع بخشی [نساجی] تنوع تولید [ریاضیات] گسترش، متنوع سازی
عدم تجانس سایر معانی: جوربجوری، ناجوری [نساجی] نا همگنی - نا یکنواختی محلول [ریاضیات] ناهمگنی [آمار] ناهمگنی
عدم مطابقت، عدم تطبیق، ازدواج ناجور، متناسب نبودن، بهم نخوردن، ناجور بودن سایر معانی: (مسابقه یا ازدواج و غیره) نابرابر، ناجور، دو چیز ناجور یا نابرابر یا متضاد را با هم جفت یا جور کردن، به ...
چند شکلی، بسیار شکل سایر معانی: چند دیس، چند ریخت، بسیار شکلی [ریاضیات] چندشکلی، چندصورتی
فراوان، بسیار، بزرگ، بی شمار، زیاد، متعدد، کثیر، پرجمعیت سایر معانی: فزون [ریاضیات] متعدد، زیاد، بی شمار
جدا، مختلف، چندین، چند، برخی از، چند، چندی، چندین سایر معانی: بسمار، شمارا، مجزا، مشخص، جداگانه، متمایز، معدود، متعدد، 5 - چند نفر، چندتا [حقوق] منفردأ، به تفکیک، مجزا [ریاضیات] چند، متعدد ...