mismatch
/ˌmɪsˈmæt͡ʃ/

معنی

عدم مطابقت، عدم تطبیق، ازدواج ناجور، متناسب نبودن، بهم نخوردن، ناجور بودن
سایر معانی: (مسابقه یا ازدواج و غیره) نابرابر، ناجور، دو چیز ناجور یا نابرابر یا متضاد را با هم جفت یا جور کردن، به هم نخوردن، تا به تا کردن
[برق و الکترونیک] عدم تطبیق شرایطی که در آن امپدانس منبع منطبق با برابر با امپدانس بار یا خط انتقال متصل به آن نباشد . - عدم تطبیق
[آمار] بدجور

دیکشنری

عدم هماهنگی
اسم
mismatch, inconformityعدم مطابقت
mismatch, maladjustmentعدم تطبیق
mismatchازدواج ناجور
فعل
mismatchمتناسب نبودن
discord, jar, misbecome, mismatchناجور بودن
mismatchبهم نخوردن

ترجمه آنلاین

عدم تطابق

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.