جنبه، مشخصات، صفت ممیزه، منش نما، نشان ویژه، مشخصه، خاص، نهادی، نهادین، خیمی سایر معانی: منش، ویژگی، خصوصیت، خصیصه، سرشت، فروزه، (ریاضی - لگاریتم) نمودگر، مشخص (تابع)، ممیز (حلقه)، مبین [حسا ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
علامت بد مرض، تشخیصی، وابسته به تشخیص ناخوشی، برشناختی سایر معانی: وابسته به تشخیص بیماری، بازشناختی، نیمادی، واشناختی، روشناختی، ویژگی، مشخصه، خصوصیت، (معمولا جمع) علم تشخیص بیماری، بیماری ...
کشف، اکتشاف، یابنده، پی بری سایر معانی: یابش، یاب گری، نویابی، یافته، چیز کشف شده، یابه، دستاورد، (حقوق) مقدمات محاکمه (مانند گرفتن استشهاد و گردآوری مدارک و اطلاعات مربوطه)، پیشگردهای دادرس ...
مشخص، منش نما سایر معانی: نشانگر، نمایانگر، مشخص کننده، شاخص، ممیزه، ویژه، خاص، برجسته، متمایز، بازشناخت پذیر، ممتاز
نشان، علامت گذاری، علامت سلاح، نشاندار سازی سایر معانی: نشانه گذاری، علامت گذاری (رجوع شود به: mark)، انگ [عمران و معماری] سیستم علایم - علامتگذاری - خط کشی [فوتبال] علامت گذاری [ریاضیات] عل ...
تخصص، ویژه گری، اختصاص، داروی ویژه یا اختصاصی، کیفیت ویژه، رشته اختصاصی، کالای ویژه، اسپسیالیته سایر معانی: ویژگی، خاصیت یا صفت منحصر بفرد، ویژه کاری، رشته ی تخصصی، رشته ی ویژه، کار ویژه، کا ...
حملهای با هدف تفکیک جریان کلید از یک دنبالۀ واقعا تصادفی [رمزشناسی]
واژههای مصوب فرهنگستان