diagnostic
/ˌdaɪəgˈnɑːstɪk/

معنی

علامت بد مرض، تشخیصی، وابسته به تشخیص ناخوشی، برشناختی
سایر معانی: وابسته به تشخیص بیماری، بازشناختی، نیمادی، واشناختی، روشناختی، ویژگی، مشخصه، خصوصیت، (معمولا جمع) علم تشخیص بیماری، بیماری شناسی
[کامپیوتر] تشخیص، تشخیصی .
[برق و الکترونیک] تشخیص، عیب یابی
[زمین شناسی] تشخیصى، برشناختى

دیکشنری

تشخیص
اسم
diagnosticعلامت بد مرض
صفت
diagnosticتشخیصی
diagnosticوابسته به تشخیص ناخوشی
diagnosticبرشناختی

ترجمه آنلاین

تشخیصی

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.