سست، کند، تنبل، بطی ء، عاطل، درخورد تنبلی، کندرو سایر معانی: تن آسا، تن پرور، هنجام، لتره، لش، کیار، سنگین و آهسته، رخوت انگیز، سست کننده، باکندی حرکت کردن، سست بودن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
باهستگی، تفریحانه، بافراغت خاطر سایر معانی: بی شتاب، کم مشغله، آسودمند(انه)، باتانی، آهسته
سست، لا ابالی، غفلت کار، بی قید، بی مبالات سایر معانی: قصور کننده، اهمال کار، مسامحه کننده، سست انگار، فروگذار، بی عرضه، سهل انگار، فراموشکار، بی دقت، پشت گوش انداز، پرویش، تنبل، ولنگار، شل ...
سست، کودن، کند، تنبل، اهسته، تدریجی، اهسته کردن یا شدن سایر معانی: کند ذهن، کند هوش، دیر فهم، دیر آموز، پردرنگ، پر تعویق، آهسته، کندرو، یواش، کم سرعت، بطی (در برابر: تند fast)، کم اشتیاق، کم ...
دیر، کند، تنبل، کندرو، دارای تاخیر سایر معانی: دیرآیند، کم سرعت، آهسته، آهسته رو، بطی، دیر اینده، سست