tardy
معنی
دیر، کند، تنبل، کندرو، دارای تاخیر
سایر معانی: دیرآیند، کم سرعت، آهسته، آهسته رو، بطی، دیر اینده، سست
سایر معانی: دیرآیند، کم سرعت، آهسته، آهسته رو، بطی، دیر اینده، سست
دیکشنری
ترسناک
صفت
slow, sluggish, blunt, dull, tardy, laggingکند
tardy, lazy, tardigrade, slow-footedکندرو
late, long, ancient, tardyدیر
lazy, sluggish, indolent, idle, slothful, tardyتنبل
tardyدارای تاخیر
ترجمه آنلاین
تاخیر
مترادف
backward ، behindhand ، belated ، dawdling ، delayed ، delinquent ، detained ، dilatory ، held up ، hung up ، in a bind ، jammed ، laggard ، loitering ، not arrived ، not done ، overdue ، procrastinating ، retarded ، slack ، slow ، sluggish ، strapped for time ، too late ، unpunctual