remiss
معنی
سست، لا ابالی، غفلت کار، بی قید، بی مبالات
سایر معانی: قصور کننده، اهمال کار، مسامحه کننده، سست انگار، فروگذار، بی عرضه، سهل انگار، فراموشکار، بی دقت، پشت گوش انداز، پرویش، تنبل، ولنگار، شل و ول، فراموشکارانه، با بی دقتی، با قصور، با پشت گوش اندازی
سایر معانی: قصور کننده، اهمال کار، مسامحه کننده، سست انگار، فروگذار، بی عرضه، سهل انگار، فراموشکار، بی دقت، پشت گوش انداز، پرویش، تنبل، ولنگار، شل و ول، فراموشکارانه، با بی دقتی، با قصور، با پشت گوش اندازی
دیکشنری
اشتباه
صفت
remiss, perfunctoryبی مبالات
easygoing, remiss, insouciant, harum-scarum, light-headed, light-mindedبی قید
slipshod, improvident, slovenly, nonchalant, careless, remissلا ابالی
careless, delinquent, neglectful, negligent, remissغفلت کار
loose, weak, frail, flimsy, slack, remissسست
ترجمه آنلاین
از قلم انداختن
مترادف
any old way ، any which way ، asleep at switch ، asleep on job ، behindhand ، culpable ، daydreaming ، defaultant ، delinquent ، derelict ، dilatory ، disregardful ، fainéant ، forgetful ، heedless ، inattentive ، indifferent ، indolent ، lackadaisical ، lax ، lazy ، neglectful ، negligent ، regardless ، slack ، slapdash ، slipshod ، sloppy ، slothful ، slow ، tardy ، uninterested ، unmindful ، woolgathering