مر قلبی ناخوشی دل [بهداشت] مرض قلبی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سوزش معده، درد یا سوزش قلب سایر معانی: ترش کردگی، دل سوزش، ترشا، حسدیاخصومت ورزیدن
نماینده، اندازه، مقیاس، شاخص، اندیکاتور سایر معانی: (شخص یا اسباب) نشانگر، نشان دهنده، نمایگر (سنجه یا کنتور یا عقربه یا میزان سنج و غیره)، شناسانه، تعیین کننده، (شیمی - مواد گوناگونی که برا ...
شوالیه وار، سلحشورانه، تهمتن وار، شهسوار مانند، جوانمردانه، سلحشوروار، شایان سلحشوری، وابسته به شوالیه هایاسلحشوران
بیان، سخن، سبک عبارت پردازی سایر معانی: واژه، لغت، کلمه، عبارت، بیان (هر چیز که بتوان با آن بیان کرد)، گویه، نطق
تربیت، ادب
شفاء بخش، طبی، دارویی سایر معانی: درمانی، وابسته به دوا و درمان، شفا بخش
پیشین، قدیمی، کهنه، کهن، زمان پیش سایر معانی: (قدیمی - شاعرانه) کهن، باستانی، عتیق، وابسته به ایام گذشته، سابق
لهجه محلی، لهجه ولایتی وشهرستانی، لهجه عوام سایر معانی: (زبان شناسی)، بوم گویش، گویش شهرستانی یا دهاتی
مطبوعیت، صفا، خوشی، خوش مشربی، بشاشت
خیسانده، جرعه، دارو یا زهر ابکی، شربت عشق سایر معانی: معجون، آشامه، آب دارو، آب زهر، شربت عشق دادن به
پیشین، باستانی، اولیه، بسیار کهن سایر معانی: نخستینی، آغازین، فطری، غریزی، سرشتی [مهندسی گاز] پیشین، اولیه