خوردن، بلعیدن، حریصانه خوردن سایر معانی: اوباردن، اوباشتن، باولع خوردن، لمباندن، (با خشونت و شدت) نابود کردن، در کام خود فرو بردن، فراگرفتن، (با ولع) گوش کردن، نگریستن، دریافتن، سراپای وجود ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خود بلع، خود خور، حریص
جذب کردن، جذب شدن، فرا گرفتن، در اشامیدن، کاملا فرو بردن، تحلیل کردن، مجذوب شدن در، در کشیدن سایر معانی: درآشامیدن، درمکیدن، به خود کشیدن، (توجه کسی را) جلب کردن، مجذوب کردن، (نور و صدا را) ...
ملوی کردن، ازاله بکارت کردن از سایر معانی: ازاله ی بکارت کردن، دخترگی برداشتن، گل چیدن، ملوک کردن
خرد کردن، خراب کردن، ویران کردن سایر معانی: (ساختمان و غیره) خراب کردن، منهدم کردن، درهم کوبیدن، واریزاندن، (مجازی) نابود کردن، بلعیدن [مهندسی گاز] ویران کردن، ازمیان برداشتن ...
دزدیدن، چپاول کردن، غارت کردن سایر معانی: چاپیدن، به یغما بردن، تاراج کردن، ربودن بیشتر با of
خراب کردن، ویران کردن، تاراج کردن، پایمال کردن سایر معانی: (کاملا) خراب کردن، با خاک یکسان کردن، گیج و سراسیمه کردن، خورد کردن
تند خوردن، حریصانه خوردن، قورت دادن، صدای بوقلمون در اوردن سایر معانی: مانند بوقلمون صدا کردن، قات قات کردن، با حرص و ولع خوردن، لپ لپ خوردن، بلعیدن، لف لف خوردن، لمباندن، هلپ هلپ خوردن، بنک ...
پر خوردن، از روی حرص و ولع خوردن سایر معانی: پر خوری کردن، لاح زدن، باولع خوردن
خمر، حرص زدن، سر کشیدن، بلعیدن، حریصانه خوردن سایر معانی: زیاده نوشیدن، (نادر) زیاده روی کردن (در نوشیدن)، قلپ قلپ نوشیدن، لاجرعه خوردن، گساریدن
خاک کش، کلوخ شکن، چنگک زمین صاف کن و ریشه جمع کن، ازردن، اشفته کردن، غارت کردن، جریحه دار کردن، زخم کردن، با چنگک زمین را صاف کردن سایر معانی: برزن هارو (در شهر لندن)، (زمین را) چنگک کشی کرد ...
خوک صفت (کثیف و پرخور و آزمند و خودخواه)، خوکسان، خوکوار، خوک مانند