متروک، خراب، ویران، حزین، بی جمعیت، مخروبه کردن، ویران کردن، از ابادی انداختن سایر معانی: تنها، تک، یکه و تنها، بی کس، خالی از سکنه، چول، پرت، سوت و کور، متروکه، واهشته، غیرقابل سکنی، در حال ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بطور ویران یا پریشان
تنها، یکتا، فقط، صرفا، یکتنه سایر معانی: تک، به تنهایی، دست تنها، بی مانند، یکه، محضا
غم افزا، در معرض باد سرد، بی حفاظ سایر معانی: در معرض باد و سرما، بی درخت، سرد و سوزآور، شدید و ناخوشایند، بی نوید، دلگیر، جانفرسا، (جانورشناسی) کپور سفید (جنس alburnus - بومی اروپا - فلس ها ...
سیاه، افسرده، غمگین، عبوس سایر معانی: دلمرده، دلگیر، محزون، ناشاد
دزدیدن، چپاول کردن، غارت کردن سایر معانی: چاپیدن، به یغما بردن، تاراج کردن، ربودن بیشتر با of
خراب کردن، ویران کردن، تاراج کردن، پایمال کردن سایر معانی: (کاملا) خراب کردن، با خاک یکسان کردن، گیج و سراسیمه کردن، خورد کردن
فاحشه، زن شلخته، یکنواخت و خسته کننده، کسل کننده، خاکستری، جنده بازی کردن سایر معانی: رنگ قهوه ای مایل به زرد، رنگ بی روح، مرده، رنگ و رو رفته، بی حالت، دل گیر، بی رنگ و آب، ملالت آور، (آدم) ...
اسم مفعول فعل: رجوع شود به: forsake، واگذاشتن، ول کردن، ترک کردن، ترک گفتن، دست کشیدن از
بی ثمر، زننده، لاغر، نحیف، بد قیافه سایر معانی: لاغر و استخوانی، نزار، دارای چشمان گود افتاده و رنگ پریده (در اثر گرسنگی یا مرض یا کهولت)، تکیده، لاغر مردنی، بی آب و علف، بی حاصل، بایر، لاغر ...
خاک کش، کلوخ شکن، چنگک زمین صاف کن و ریشه جمع کن، ازردن، اشفته کردن، غارت کردن، جریحه دار کردن، زخم کردن، با چنگک زمین را صاف کردن سایر معانی: برزن هارو (در شهر لندن)، (زمین را) چنگک کشی کرد ...
سر گردان، اواره، غریب، دربدر، بی خانمان، بی مسکن، خانه بدوش، بی مکان و منزل سایر معانی: بی کاشانه، آواره