معنی
فاحشه، زن شلخته، یکنواخت و خسته کننده، کسل کننده، خاکستری، جنده بازی کردن
سایر معانی: رنگ قهوه ای مایل به زرد، رنگ بی روح، مرده، رنگ و رو رفته، بی حالت، دل گیر، بی رنگ و آب، ملالت آور، (آدم) نچسب، خسته کننده، عاری از هوش، پارچه ی قهوه ای مایل به زرد (به ویژه پشمی)، (مهجور)، (زن) شلخته، شورتی، کثیف و نامرتب، جنده، روسپی
سایر معانی: رنگ قهوه ای مایل به زرد، رنگ بی روح، مرده، رنگ و رو رفته، بی حالت، دل گیر، بی رنگ و آب، ملالت آور، (آدم) نچسب، خسته کننده، عاری از هوش، پارچه ی قهوه ای مایل به زرد (به ویژه پشمی)، (مهجور)، (زن) شلخته، شورتی، کثیف و نامرتب، جنده، روسپی
دیکشنری
خراب کردن
اسم
drabیکنواخت و خسته کننده
whore, slut, prostitute, hooker, geisha, drabفاحشه
slut, trollop, frump, dowdy, drab, slatternزن شلخته
فعل
drabجنده بازی کردن
صفت
tedious, drowsy, prosaic, irksome, drab, drippyکسل کننده
gray, ashen, ashy, drab, cinereous, grizzleخاکستری
ترجمه آنلاین
خشک
مترادف
arid ، blah ، bleak ، boring ، brown ، characterless ، cheerless ، desolate ، dingy ، dismal ، dreary ، dry ، dull as dishwater ، faded ، flat ، gloomy ، gray ، grungy ، lackluster ، lusterless ، muddy ، murky ، run down ، same ، shabby ، somber ، subfuse ، unchanging ، uninspired ، vapid ، zero