مطیع، وظیفه شناس، گماشت شناس، حلیم سایر معانی: فروتن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مواظب، مطیع، وظیفه شناس، گماشت شناس سایر معانی: حرف شنو، فرمان بردار، سر براه
اقامنشی، بانومنشی، نجابت، ادب
رکود، بیهودگی، بی حرکتی، تنبلی، ناکنش، بی اثری، بی حالی، بی کاری سایر معانی: ناکنشوری، عدم فعالیت، کاهلی، ناکنایی، بدون فعالیت، سستی، سکون، فعال، در حال کار، در حال عمل
طرف توجه قرار دهنده، امیخته بخود شیرینى
اشاره ؟میز، اشاره کننده، خود جا کن، فریبنده، مبنى بر خود شیرینى
تربیت، ادب
مهلت، مهلت قانونی، استمهال سایر معانی: ضرب الاجل، (بازپرداخت وام) اجازه ی دیرکرد، مدت دیرکرد مجاز [حقوق] استمهال، تمدید یا تعویق مهلت پرداخت دین یا ایفای تعهد، به موجب قانون ...
پارسایی، پرهیز گاری، تقوا، تقوی سایر معانی: پیرو مکتب پای تیست های آلمان (pietist)
دینداری، دیانت، پیروی مذهب، خداترسی
مهلت، تاخیر، مجازات کسی را بتعویق انداختن سایر معانی: (اعدام یا مجازات و غیره را) به تعویق انداختن، پس افکندن، واپساندن، زنهاریدن، تعویق اعدام، عقب انداختن تاریخ اعدام، تعویق مجازات، پس افکن ...
تسلیم، راضی، پذیرا، حاکی از تسلیم، تن بقضاداده، تن برضا خدا داده، تسلیم پیشامدیا تقدیر، مسلم